My Great Life :)

آیـــنده ای خواهــم ساخت کــه گذشتـــه ام جلویش زانــو بـــزند !

آیـــنده ای خواهــم ساخت کــه گذشتـــه ام جلویش زانــو بـــزند !

My Great Life :)



وإِن یَکادُ الّذینَ کَفَروا لَیُزلِقونَکَ بِأَبصارِهِم لَمّا سَمِعُوا الذِّکرَ و یَقولونَ إِنَّهُ لَمَجنونٌ * و مَا هُوَ إِلاّ ذِکرٌ لِلعَلَمین


توکل یعنی اجازه دادن به خداوند
که خودش تصمیم بگیرد!
تو فقط بخواه و آرزو کن
اما پیشاپیش شاد باش!
و ایمان داشته باش که رویاهایت
هم چون بارانی در حال فرو ریختنند!
پیشاپیش شاد باش و شکر گذار
چرا که خداوند نه به قدر رویاها
بلکه به اندازه ایمان و اطمینان توست که می بخشد!

طبقه بندی موضوعی

۱۱ مطلب در بهمن ۱۳۹۵ ثبت شده است

42- یه روز دیگه





17:44 نوشت: امروز هم داره تمام میشه.نمیدونم زیاد از خودم راضی نیستم.رژ.ی.مم بد نیست،ورزش میکنم،به صورتم میرسم(البته ناراحتم که رو لپم یه جوش بزرگ پیدا شده :/  ) 


کنکور هم ثبت نام کردم و تمام.اما چه فایده.اصلا نخوندم که.الکی به اصرار همسر ثبت نام کردم.




41- خدایا همیشه باهام بمون




11:45 نوشت: باید یاد بگیرم تو زندگیم اول به خدا و بعد به خودم تکیه کنم.نمیشه که منتظر موند تا شرایط عااالی بشه و بعد اقدام کرد.میشه تو این اوضاع هم حرکت کرد.


دلم میخواد خودم شروع کنم به خوندن زبان،درس های کنکور رو بخونم و پر بشم از حس موفقیت.دلم میخواد فقط پیش برم و یه زندگی عالی بسازم،فقط این وسط ها گاهی ذهنم میره سمت "بچه"  ، البته که الان اصلا آمادگیش رو ندارم،اما میخواد سعی کنم از الان برنامه ریزی کنم و بهش فکر کنم.اما در این مورد باید هردو به یه نظر مشترک برسیم،این یکی رو نمیشه تنها برنامه ریزی کرد.



40- گاهی حس و حال داری و گاهی نداری:/




12:55 نوشت: یه وقت هایی هست پر از حس و حال خوب هستی اما یه زمانی هم هست که پنچری واقعا :/  نمیدونم برای این زمان های پنچری چیکار باید کرد که سریع انرژی از دست رفته رو بدست آورد.


ورزش کردم،فعلا رژیمم.اما حس کار دیگه ای رو ندارم.برم یکم فکر کنم و برنامه ریزی کنم.




39- اینکه بخوای همه کار انجام بدی خیلی سخته :/





16:08 نوشت: امروز تا االان خوب بودم.فقط چون دیر بیدار شدم ناراحتم.صبح بیدار شدم و نمازم رو خوندم اما بعدش خوابیدم و متاسفانه تا 11 خواب بودم.چندتا کاغذ پرینت گرفتم مخصوص to do list  که هر روز کارهام رو یادداشت کنم که انجام بدم.ظهر سه تا کار رو نوشتم و دوتاش انجام شده و یکی مونده.


دلم میخواد همه کارهام رو بتونم انجام بدم.کاش بتونم.آشپزی خیلی وقتم رو میگیره.اگه سرعتم بالاتر بره عالی میشه.



17:44 نوشت: امروز عالی بودم.رژیمم،غذا به اندازه خوردم،آشپزی کردم،ورزش کردم و پر از حس و حال خوبم :) خدایا شکرت.حالا هم منتظرم اذان بگن و نمازم رو بخونم.



38- روزهای پر تفکر و پر تامل!




8:42 نوشت: این روزها خیلی فکر میکنم.خیلی با خودم کلنجار میرم که چه باید بکنم؟! چند روزی هست مشغول خونه تکونی هستم.دیروز آشپزخونه تمام شد و یه نفس راحت دارم میکشم و الان تو استراحت به سر میبرم :)


یه جمله ی خیلی عالی خوندم امروز توی مجله ی موفقیت : پشت سر هر زن موفقی،خودش (ایستاده) است!


من اشتباه میکنم که مدام منتظرم ببینم همسرم چیکار میکنه تا من روحیه بگیرم و بلند شم! باید توی این شرایط خودم به فکر باشم و خودم کارهام رو انجام بدم و از چیزی نترسم.شاید همسری مجبور باشه بخاطر کارش مثلا بره یه شهر دیگه.من نباید بتونم گلیمم رو از آب بکشم؟؟! من هیچ وقت اینقدر سست و ضعیف نبودم.نمیدونم چی شد که به اینجا رسیدم.


صبح همسری قهوه درست کرد و خوردم و خیلی چسبید.هوا هم ابری و بارونیه.چه هوای دل انگیزی. شکرت خدا.



  22 روش برای درمان آکنه


37- سحرخیزی خیلی عالیه




7:52 نوشت: امروز ساعت 5:30 بیدار شدم.اینقدرررر حالم خوبه که نمیتونم وصفش کنم.سحرخیزی خیلیییی عالیه.من که عاشقشم.چرا اینقدر به خودم ظلم میکنم و تا لنگ ظهر میخوابم؟ خدایا! شادی درونی میخوام ازت،آرامش درونی.حس رضایت.لطفا بهم ببخش.


صبح که بیدار شدم از همسری تقاضای نان سنگک داغ کردم و اونم رفت خرید و وقتی اومد کنار هم یه صبحانه مفصل خوردیم و کلی خوش گذشت. بعدش هم کمی از کارهای خونه تکونی رو پیش بردم و حالم خیلییییی خوبه.



  این دعا رو وقتی میخونم واقعا صبح بیدار میشم.چندتا دعا هست البته که من این یکی رو حفظ هستم و میخونم و واقعاااا بدون آلارم گوشی،بیدار میشم.


* منبع کپی

36- شروع خونه تکونی و جمع کردن وسایلم





14:42 نوشت: رژیمم سه روزه به فنا رفته.دیشب وسایل آشپزخونه رو بیرون آوردم و دیگه رسما خونه تکونی من شروع شد.امروز هم کلی از لوازم هام رو گذاشتم کارتن اما هنوز مونده.


خدا جونم مطمئنم منو زود میبری به خونه ام.خیلی نزدیکه خیلییییی نزدیک.



35- گاهی باید اعتراف کرد




11:45 نوشت: باید اعتراف کنم که توی این سه سال و نیم زندگی مشترک،اصلا نتونستم همسر خوبی باشم.باید بیشتر مطالعه کنم.باید خودم رو بسازم.میدونم اول باید با خودم آشتی کنم تا بتونم همسر خوب،دختر خوب،خواهر خوب و .... باشم.


دیشب به همسری گفتم بره پایین و با مادرشوهری حال و احوال کنه.بعدش که باباش اومد گفت بیایید پایین.منم همسری رو راضی کردم و رفتیم پایین.خداروشکر این قهر تمام شد.اما ما دیگه روش قبل رو ادامه نمیدیم.تصمیم داریم رفتار جدیدی داشته باشیم.من باید همیشه برای همسری غذا درست کنم و بهش برسم و با هم خوش باشیم که نریم پایین.


تصمیم دارم خودم هم تنها اصلا نرم خونه خانواده شوهر.فقط به همراه همسری میرم و کم میرم.


34- حال دلم رو باید خوب کنم




9:18 نوشت: وقتی با کسی قهرم یا دلخوری دارم،حال ِ دلم بد ِ تا وقتی دوباره همه چیز عادی بشه.مثل الان،مثل این سه روز.از دست خانواده ی همسری خیلیییی ناراحتم.یعنی بیش از اندازه،اما دلم هم نمیخواد قهر باشیم.فعلا میذارم همینطور یه چند روز بگذره تا بعد.اول همسری رو میفرستم پیش قدم بشه بعد خودم میرم،آمــــــــــــــــــــا، رابطه رو باید تغییر بدم.یعنی این یک ماه خیلییی اشتباه کردم زیادی بهشون نزدیک شدم یا کارهایی کردم و حرف هایی زدم که نباید،همیشه باید با خانواده ی شوهر یه خطر قرمز رو رعایت کرد و فراتر از اون نرفت.با اینکه بالا هستم اما باید مثل قبل فقط هفته ای یک مرتبه برم پیششون.اینجوری هم احترامم سر جاش هست،هم به خودشون اجازه نمیدن فراتر از خط قرمز من پیش برن.امیدوارم این کدورت زودتر رفع بشه و من دوباره برگردم پشت خط قرمزم و رفتارم باهاشون عوض کنم.


امروز زود بیدار شدم.واقعا قهوه اشتهای آدم رو کم میکنه.حالا من شیرقهوه خوردم،قهوه رو به تنهایی میخوردم که حتما تا شب سیر بودم.الهی که سبک تغذیه ام رو تغییر بدم و فقط غذاهای سالم بخورم و هرروز ورزش کنم.


دلم میخواد خونه تکونی کنم،اما حسش اصلااااا نیست :/



33- روزهای سخت





12:24 نوشت: امروز زیاد حالم خوب نیست.یعنی از دیشب حال ِ دلم خوب نیست.جایی که هستم داره منو خفه میکنه.خدایا! میشه زودتر بریم خونه خودمون؟ کمکون کن.خیلی دارم اذیت میشم.بی اندازه.بی اندازه...


لباس های همسری رو شستم،الان هم دارم آشپزی میکنم و هویج پلو درست کردم.امیدوارم که خوشمزه بشه.



13:00 نوشت: غذام دیگه کم کم آماده ست.همسری بیاد نوش جان میکنه.ظرف هام رو هم شستم و چای سبز رو باید دم کنم.امروز هم ر.ژیمی خواهم بود.دیروز خیلی خوب بودم.امیدوارم امروز هم مقاوم باشم.



17:02 نوشت: خداروشکر غذا خیلی خوشمزه شده بود و همسری کلی لذت برد.منم خوشحال شدم که وقتی اومد خونه غذای منم آماده بود.هنوز کمی حال بد دارم اما خب کم کم همه چیز درست میشه.فقط باید به خدا نزدیک بشم تا آروم بشم.