My Great Life :)

آیـــنده ای خواهــم ساخت کــه گذشتـــه ام جلویش زانــو بـــزند !

آیـــنده ای خواهــم ساخت کــه گذشتـــه ام جلویش زانــو بـــزند !

My Great Life :)



وإِن یَکادُ الّذینَ کَفَروا لَیُزلِقونَکَ بِأَبصارِهِم لَمّا سَمِعُوا الذِّکرَ و یَقولونَ إِنَّهُ لَمَجنونٌ * و مَا هُوَ إِلاّ ذِکرٌ لِلعَلَمین


توکل یعنی اجازه دادن به خداوند
که خودش تصمیم بگیرد!
تو فقط بخواه و آرزو کن
اما پیشاپیش شاد باش!
و ایمان داشته باش که رویاهایت
هم چون بارانی در حال فرو ریختنند!
پیشاپیش شاد باش و شکر گذار
چرا که خداوند نه به قدر رویاها
بلکه به اندازه ایمان و اطمینان توست که می بخشد!

طبقه بندی موضوعی

13- آماده ام برای ساختن آرزوهام :)




15:55 نوشت: خب دو سه روز میشه برگشتم از پیش خانواده.باید دیگه بچسبم به زندگیم.رژیم و ورزش و لاغری و کنکور و .... به امید خدای مهربونم که بتونم زندگیم رو بسازم.



12- من و درگیری ها و کشمکش هام با خودم :(







22:19 نوشت: امروز شروع کردم.اما تا ساعت 7 بعد از ظهر همه چیز خوب بود و بعد رژیم رو خراب کردم.  بزرگترین مشکل من شب بیدار بودنم هست.این واسه رژیم و پوست صورت افتضاحه.

زبان باید بخونم، کنکور و رژیم وااااای چقدر کار دارم من.



11- از دست خودم خسته ام




20:00 نوشت: این روزها از بی ارادگی خودم خسته شدم و نمیدونم واقعا باید چیکار کنم.از شر نفس درونم به خدا پناه میبرم.میدونم بالاخره همه چیز درست میشه و خدا بهم کمک میکنه. 

از همسری ناامیدم.خیلی شدیـــــد ازش دور شدم و امیدی به بهبود رابطه ندارم.شاید تو این دو روز تلاش کنم و باهاش صحبت کنم و اگه دیدم تاثیری نداره، به کل میچسبم به زندگی خودم.



10- روزهای کسل کننده!




19:08 نوشت: این روزها همش داره به بطالت میگذره و من اعصاب ندارم. نه واسه کنکور شروع کردم،نه رژیم و ورزشم رو انجام میدم و ... اما خب امروز یه دفترچه برداشتم و اهدافم رو نوشتم که همیشه در دسترسم باشه و مرورش کنم.


خب سعی میکنم بر این حس رخوت و بی حوصلگی غلبه کنم.فقط باید واسه خداحافظی با داداشم برم و البته دلم نمیخواست حالا حالاها برم.اما احتمالا بهتر هم هست.میرم و تا عید دیگه نمیرم.


کاش یه اتاق داشتیم پر از قفسه های کتاب.یه میز مطالعه ی خوشگل اون وسط. آخ که فکر کردن بهش چقدر لذت بخشه.



  بــــــــخــــــوانــــــم:


1- بهترین و آسان ترین روش های بستن منافذ باز پوست

2- درمان خانگی تیرگی زیر بغل 

3-  ۱۱ کاربرد زیبایی برای لیمو 

4- ۱۵ راه استفاده از خیار برای زیبایی 

5- روش های طبیعی بلند تر شدن و رشد مژه ها

6- با سیب زمینی، لکه های قهوه ای و تیره پوست را از بین ببرید

7- نکاتی در مورد پاکسازی پوست

8- رفع تیرگی آرنج و زانو با مواد کاملا طبیعی و موثر

9- ۳ راز طلایی برای داشتن ابرو و مژه هایی بی نظیر



9- سورپرایز !!






18:45 نوشت: امروز از ساعت 10 صبح خوابیدم تا 5 بعد از ظهر. بعد که بیدار شدم دیدم یه کادو خوشگل روی میز هست کلی سورپرایز شدم و همسر که کنارم خوابیده بود بوسیدم و گفت واسه تو خریدم. یه نامه واسم نوشته بود و یه کتاب که قبلا میخواستم بخرم  و فرصت نشد.کتاب بیشعوری. خیلی خوشحالم کرد. ممنونم عشقم.ممنونم خدا واسه داشتنش.


آشپزی نمیکنم چند روزه. باید باز شروع کنم ان شاءالله.


8- افسار نفس رو باید گرفت!




7:26 نوشت: باید نفسم رو سرکوب کنم و افسارش رو بدست بگیرم.چند روز پیش برنامه از لاک جیغ تا خدا رو نگاه میکردم، دختر گفت یه مدت کلاس اخلاق میرفت و یکی از کارهایی که انجام میداد این بود که مثلا هرکاری دلش میخواست رو انجام نمیداد! نه اینکه کلا انجام نده، مثلا الان دلش میخواست مانتو قرمز بپوشه،نمی پوشید، به جاش فردا میپوشید.خیلی جالب بود واسم.شاید یه راهکار خوب باشه واسه تقویت اراده حتی.


تصمیم دارم ان شاءالله به اهدافم درست فکر کنم و وارد عمل شم.



7- میخوام واقعا تغییر کنم




4:27 نوشت: دلم گرفته، از خودم خجالت میکشم و واقعا از دست خودم عصبانی هستم.من خیلی باید بی عرضه باشم که از پس خودم برنیام.خدایا! فقط ازت کمک میخوام.کمکم کن همیشه تو راه راست باشم و اون بنده ای باشم که تو میخوای و دوست داری.آمین.


دلم میخواد به اهدافم برسم، همسر خوبی باشم، آماده شم برای مادر شدن و مادر خوبی بودن. اینا همش وقتی به حقیقت میپیونده که من خودم رو اصلاح کنم.


اتلاف وقت رو باید بذارم کنار و روی یه اصول خاص پیش برم.با برنامه ای درست و حسابی. امروز تا ساعت 2 ظهر خواب بودم!!! و این افتضاحه.خوابم زیاده.



6- خدایا! بنده ات رو محتاج هیچ کسی نکن




14:00 نوشت: چند روزه که از دست بابا حسابی دلگیرم.همیشه هم باید یه حرفی بزنه که منو ناراحت کنه.نمیدونم چرا اینقدر خوشش میاد حرص منو دربیاره.اصلا به روح و روان من اهمیت نمیده.گوشیم رو خاموش کردم تا یه نفس راحت بکشم.فعلا هم قصد روشن کردنش رو ندارم.دلم میخواد برم جایی که هیچ کسی ندونه کجا هستم.دلم واسه تنهایی مامانم میسوزه.بابام واسه خودش زندگیش رو داره بچه هاش هم دور و برش اما بازم اگه مثلا یک روز بریم پیش مامان،ناراحت میشه و میگه همون برید پیش مامانتون.چرا متوجه نیست که خودش هرطور دوست داشته زندگی کرده و دیگه حق نیست که اینطور رفتار کنه.با تمام مهربانی هاش و محبت هاش اما بازم ازش دلگیر و ناراحتم.


دیگه وقتشه به زندگی خودم بچسبم و کاری به کسی نداشته  باشم.به کمک خدای مهربونم ما میتونیم زندگی خوبی بسازیم.با همسرم همه چیز رو درست میکنیم.اول من باید به خدا نزدیک بشم و رابطه ام رو محکم تر کنم.


5- رفتیم جیگر خوری :)))




7:33 نوشت: صبح بیدار شدم و نماز صبحم رو خوندم.الهی که پایدار باشه.نزدیک پر پر هم هست و بدتر اعصاب نمیذاره این پر پر .بعد هم با همسر رفتیم جیگر خوردیم.بعد از مدت ها خیلی چسبید.اما خب من قرار بود مثلا از امروز رژیم میوه و سبزیجات رو شروع کنم. خیلی تنبل شدم و ورزش نمیکنم.این روزها هم که نزدیک نیمه شعبان هست و تعطیل.اما باید سعی کنم درست پیش برم.



4- دلگیرم از همه...




12:37 نوشت: دلم از همه گرفته.از بابام داداشام ، همسرم... بیشتر دلم از بابا شکسته و کارهاش.خدایا! چرا بابا اینجوری میکنه.چرا باید به داداش اون گاو این قدر پول قرض بده بعد من میگم 20 تومن بده داداشم بره میگه ندارم.امیدوارم زودتر داداشم بره.اینجا موندن هیچ فایده ای نداره.دست و پاهای منم بسته ست.کاش ازدواج نکرده بودم و میرفتم...

ولی باید قوی باشم و شروع کنم به بالا رفتن.من باید قبول کنم که محسن نمیتونه تکیه گاه من واسه رسیدن به اهدافم باشه.اون کارش رو بکنه و پیشرفت بکنه واسه من کافیه.دیگه نمیخوام انتظاری ازش داشته باشم.میدونم که ممکنه هر روز نسبت بهش سرد و سردتر بشم اما خب چیکار کنم که زندگیم همیشه به گند کشیده شده.

خودم به طرز وحشتناکی با خودم درگیرم.فقط میخوابم.دیشب 12 خوابیدم اما ظهر هم نزدیک 12 بیدار شدم.انگار حس زندگی و بیدار شدن و بیدار موندن در وجودم مرده. خودم در حق خودم بزرگترین ظلم رو کردم.دوست دارم به یه جا برسم و کلی پولدار شم و هیچ وقت هم دیگه محتاج بابام نباشم، نه پولش رو میخوام نه ارث و میراث. فقط راحتی و آسایش داداشام رو میخوام و راحتی مامانم رو. بابا که یکی رو داره پول های ما رو بالا بکشه و مراقبش هم باشه.وای که چقدر دلم ازت شکسته بابا...


ولی باید خـــــودم به فکر نجات خودم باشم.هیچ کسی واسه نجات من نمیاد.هیچ کس.