43- به شدت حوصله ام سر رفته :/

17:14 نوشت: اینقدر بی حوصله هستم که حد و حساب نداره.یعنی دلم میخواد با همه دعوا کنم الان :/ میخوام برم خونمون،فقط نگرانم از اینکه بابا اینا رفتاری نداشته باشن که باعث ناراحتیم بشه و دلم بخواد زود برگردم خونه خودم.البته پیش مامانم و خاله هام همیشه خوش میگذره.
نمیدونم چرا نمیتونیم همدیگه رو درک کنیم.با بابا و داداشام راحت نیستم.یعنی بابام خیلیییی ماهه اما گاهی خیلییی بد ضد حال میزنه.از خدا میخوام خرداد پول رهن جور بشه و بتونیم بریم خونه خودمون و من بالاخره به آرامش برسم.
واقعا نمیدونم چطور باید با بابا و داداشام رفتار کنم که به مشکل نخوریم.من از الان وحشتناک استرس دارم.چقدر سخته اینطور زندگی.کاش خانواده ی من روابط خوب و صمیمانه ای داشتن با هم.خدایا! من فقط تو رو دارم.خودم رو به خودت میسپارم و میرم.الهی که قلبم به درد نیاد.خدایا! مراقبم باش،خواهش میکنم مراقب دلم باش.
تصمیمات زیادی دارم که باید بهش جامه عمل بپوشونم.دلم میخواد واضح در مورد همه شون بنویسم و تو ذهنم یه عالمه رویا بسازم و به کائنات دستور بدم همه کمکم کنن که به خواسته هام برسم.به نظرم باید یه دفترچه داشته باشم،همیشه کنارم باشه و هرچه به ذهنم میرسه بنویسم.
- ۹۵/۱۲/۰۸